واکسن چهارماهگی
دختر نازنینم برفینم
امروز با تاخیر واکسن 4 ماهگیت رو زدیم دو تا واکسن توی ران پا. من چقدر بغض کردم با گریه شما من اشک توی چشمم جمع شده بود.من طاقت ندارم .بعد از گرفتن قد و وزن دادمت دست بابا رفتی داخل اتاق واکسن زدی .من برای خواهرت باران هم همین بودم و نمیرفتم داخل اتاق واکسن دلم طاقت نمی اورد.واکسنت رو باید 10 فروردین میزدیم ولی چون تو جاده بودیم و از شیراز برمیگشتیم تهران نشد.خواهرت باران مریض شد و تب و لرز کرد .خیلی حواسم بود نیاد سمتت با اینکه دوست داشت کنارت باشه.هر 4 ساعت بهت استامینافن میدم برای درد و تب.وزنت کم بود و گفتن چون شیر کم میخوری واسه همین امروز حسابی حواسم به شیر خوردنت بود .کم کم حرف میزنی میخندی هر از گاهی به پشت میخوابونمت.دختر مهربون و خانومی هستی همه عاشقت میشن .اونقدر سفیدی مثل برف که همه صدات میزنن سفید برفی.دوستت دارم دختر معصوم و زیبای من😘